ضمیر ناخودآگاه مجموعه ای از فعالیت های ذهنی در یک فرد است که بدون آگاهی او انجام می شود. زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، اظهار داشت که چنین فرایندهای ناخودآگاه ممکن است بر رفتار فرد تاثیر بگذارد، حتی اگر او نتواند در مورد آنها گزارش دهد. فروید و پیروانش احساس میکردند که رویاها و لغزشهای زبان واقعاً نمونههای پنهانی از محتوای ناخودآگاه هستند. همچنین بهقدری تهدیدکننده هستند که نمیتوان مستقیماً با آنها روبرو شد.
برخی از نظریه پردازان نقش فرآیندهای ناخودآگاه را انکار کردند و روانشناسی را به عنوان مطالعه حالات خودآگاه تعریف کردند. با این حال، به نظر می رسد وجود فعالیت های ذهنی ناخودآگاه به خوبی ثابت شده است و همچنان یک مفهوم مهم در روانپزشکی مدرن است.
تاریخچه نظرات
دیدگاه های مربوط به ضمیر ناخودآگاه در میان روانشناسان معاصر بسیار متفاوت است. در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، بسیاری از درمانگران تلاش کردند تا با استفاده از هیپنوتیزم خاطرات سرکوب شده را بازیابی کنند. معلوم شد که بسیاری از این خاطرات، خاطرات نادرستی هستند که باعث رنج و عذاب افرادی میشوند. این قضیه باعث شد متخصصان سلامت روان به طور فزاینده ای از مشکلات مرتبط با تلاش برای دسترسی به ذهن ناخودآگاه، آگاه شوند. تعدادی از مراقبه کنندگان فعلی معتقدند که نمیتوان به ضمیر ناخودآگاه دسترسی داشت، یا دسترسی به ضمیر ناخودآگاه بسیار خطرناک است.
افرادی که مدیتیشن می کنند بیشتر از مغز ناخودآگاه خود آگاه هستند.
نتایج نشان می دهد که احساس کنترل آگاهانه بر اعمال ما می تواند متفاوت باشد. افرادی که مدیتیشن می کنند از فعالیت ناخودآگاه مغز خود آگاهی بیشتری دارند. آزمایش معروفی که تصورات ما از اراده آزاد را به چالش کشید، اولین بار در سال ۱۹۸۳ توسط عصب شناس بنجامین لیبت انجام شد. این آزمایش شامل اندازه گیری فعالیت الکتریکی در مغز افراد بود در حالی که از آنها می خواستند هر زمان که دوست دارند دکمه ای را فشار دهند. این آزمایش در شرایطی انجام شد که ساعت خاصی را تماشا می کنند.
کتاب صوتی قدرت باور از جو دیسپنزا
معمولاً افراد احساس میکنند که تصمیم میگیرند دکمه را حدود ۲۰۰ میلیثانیه قبل از حرکت انگشتشان فشار دهند. اما الکترودها فعالیت بخشی از مغزشان را که حرکت را کنترل میکند، ۳۵۰ میلیثانیه قبل از اینکه احساس کنند آن تصمیم را میگیرند، نشان میدهند. این نشان می دهد که در واقع این مغز ناخودآگاه است که “تصمیم می گیرد” چه زمانی دکمه را فشار دهد.
در مطالعه جدید، تیمی از دانشگاه ساسکس در برایتون، یک آزمایش را با ۵۷ داوطلب انجام دادند. مراقبهکنندگان فاصله زمانی طولانیتری بین زمانی که احساس میکردند انگشت خود را حرکت میدهند تا زمانی که انگشت خود را حرکت میدهند، صرف کردند.
بررسی تاثیر یوگا بر روی ضمیر ناخودآگاه
از دیدگاه یوگا، ذهن ابزاری پیچیده برای آگاهی است. ما را به دنیای بیرون پیوند می دهد. طیف عظیمی از تجربه درونی را فراهم می کند و به عنوان پلی برای خود آگاهی ناب عمل می کند. درک چشم انداز کلی ذهن می تواند به شما کمک کند، هم مدیتیشن و هم زندگی روزمره را با سهولت بیشتری هدایت کنید.
یوگا عملکرد ذهن را به چهار جزء تقسیم میکند: ماناس (ذهن پایین یا حسی)، بودی (شاهد درونی)، چیتا (تخت حافظه) و آهامکارا (هویت خود). دو مورد اول، ماناس و بودی، کانون نقشه یک مراقبه برای ذهن بودند. در اینجا یک جمع بندی کوتاه، خواهیم داشت.
ساختن دوباره خود: تاثیر قدرت باور از فکر به عمل به شدن
در طول مدیتیشن، ذهن خودآگاه، ساکت و متمرکز است. بنابراین، در طول مدیتیشن، فعالیت های روزمره ذهنی جمع آوری و یکپارچه می شود.
این دگرگونی ها در مانا، با تغییرات بودی تکمیل می شود. بودی جنبه ای از ذهن است که با اخلاق و ظرفیت ما برای کسب خودآگاهی شناسایی می شود. با آرام شدن ماناس، بودی بیدار می شود. با بیدار شدن بودی، آگاهی واضح تر می شود. فاصله ظریفی بین آگاهی و محتویات ذهن ایجاد می شود. بنابراین یک مراقبه کننده شاهد آرامش خواهد بود.
دگرگونی ناخودآگاه
ما نمیتوانیم مستقیماً به ضمیر ناخودآگاه برویم تا مجموعه برداشتها را در آنجا تغییر دهیم یا محو کنیم. اما با این وجود مدیتیشن بر ناخودآگاه تاثیر می گذارد. سوال این است که چگونه؟
بنابراین ذهن توسط تجربیات بی شماری با کیفیت ها و شدت های بسیار متفاوت رنگ می شود. مدیتیشن خود یک تجربه است. تجربه ای که در حافظه رسوب می کند. تجربه مراقبه، مانند همه تجربیات دیگر رنگ حافظه را تغییر می دهد. همانطور که سایر تجربیات در حافظه سپرده می شوند، مراقبه عمیقاً به ذهن می رسد و تاثیر ظریف خود را بر جای می گذارد. مدیتیشن صرفاً رنگ جدیدی نیست که به ترکیب اضافه شود. مدیتیشن تغییر رنگ است. ضمیر ناخودآگاه را متحول می کند، مانند لبخندی که چهره ای غمگین را تغییر می دهد.
ضمیر ناخود آگاه و مدیتیشن
دو روش در مدیتیشن برای تغییر شکل ذهن و حافظه استفاده می شود که هر کدام مکمل دیگری است. اولین مورد تمرکز آرام است. دومی جداییِ پرورش یافته از افکار مزاحم است. اینها تکنیکهای مراقبه کلاسیک هستند که هم در یوگا سوترا پاتانجلی و هم در باگاواد گیتا ارائه شدهاند.
در طول مدیتیشن، ما یاد می گیریم که به تدریج توجه را به سمت تمرکز سوق دهیم. ما روی متمرکز کردن ذهن، تمرکز می کنیم. در حالی که ممکن است به نظر برسد که مدیتیشن بی نتیجه و حتی کسل کننده است، اما کاملا برعکس است. هر لحظه که می گذرد، اثرات تمرکز در حافظه رسوب می کند. این تاثیرات ذهن را به سمت وضوح و آرامش می کشاند. آنها ذهن را آرام می کنند و به آن کیفیت می دهند.
قدرت ذهن در موفقیت
اما در مورد تلاش برای جدایی از افکار مزاحم چطور؟ عدم دلبستگی در مدیتیشن نیازمند رویکردی متناقض است. ابتدا باید یاد بگیریم که افکار مزاحم ظاهر شده در خودمان را بپذیریم نه اینکه آنها را دور بریزیم. جنگیدن با خودمان کمکی نمی کند. اما این حواسپرتیها نباید به کانون اصلی توجه ما تبدیل شوند. ما می توانیم این افکار گذرا را تماشا کنیم. در مطالب مرتبط با مدیتیشن سایت خودمان، یعنی سکوی پرتاب میتوانید برای رفع این مورد اقدام کنید.
سخن نهایی
به عنوان مدیتیشن، مراحلی وجود دارد که باید برای به فعلیت رساندن ناخودآگاه برداریم:
- سفر مراقبه را با فعال کردن سیستم انرژی آغاز کنید. در این مرحله می توانید از کتاب های معروف این زمینه استفاده کنید. برای مثال کتاب شکست عادت های کهنه یکی از بهترین کتاب ها است.
- زمانی که مدیتیشن منظم فعال شد، به ما کمک می کند تا هر بار که مدیتیشن می کنیم و به طور ملموس ضمیر ناخودآگاه را تجربه کنیم. آگاهی بدون فکر محصول جانبی بودن در ناخودآگاه است.
- انرژی حیاتی ضمیر ناخودآگاه چاکراها و کانال های ما را در سیستم انرژی تغذیه می کند، مشکلات ما را التیام می بخشد و حل می کند. این ما را از نظر جسمی، ذهنی، عاطفی قوی می کند و باعث ارتقای روحی در زندگی ما می شود.