ساختن دوباره خود: تاثیر قدرت باور از فکر به عمل به شدن
دکتر جو دیسپنزا از زمان شروع تحقیقات خود بر قدرت باور تاکنون به سه نکته اعتقاد پیدا کرده است: نخست، افکار، زبان مغز و احساسات، زبان بدن هستند. این تحقیقات نشان داده است که هویت وجودی ما نشات گرفته از نحوهی تفکر و احساسات ماست. دوم، هیچکس تغییر نخواهد کرد مگر اینکه انرژی خود را تغییر دهد. و این لحظهای است که خودآگاهی و شکرگزاری در وجود فرد به کمال میرسد. این احساسات، نقطهی آغازین دورهی بهبودی است. سوم، لحظهای که فرد احساس فراوانی میکند منجر به تولید ثروت میشود. و در لحظهای که عاشق خود و زندگی میشود، جایگزینی برای خودِ فعلی جذب میکند.
دکتر دیسپنزا به دنبال ساختن دنیایی دوستداشتنیتر، صلحآمیزتر و سلامتتر است. اعتقاد او این است که تمام انسانها برای بیدار شدن به یک “زنگ بیدارشو” نیاز دارند، و دکتر دیسپنزا میخواهد آن زنگ باشد. او داستان زنگ بیدارشوی خود را چنین تعریف میکند:
“من در یک مسابقهی سهگانه در پالم اسپرینگ کالیفرنیا شرکت کرده بودم. و در بخش دوچرخهسواری مشغول مسابقه بودم. ناگهان یک وسیله نقلیه از پشت با من برخورد کرد و من را از روی دوچرخهام به پایین پرتاب کرد و شش مهره در ستون فقراتم شکست. با خود عهد بستم که اگر دوباره توانستم راه بروم، بقیه عمرم را وقف مطالعهی ارتباط ذهن و بدن کنم.”
دکتر دیسپنزا سیستم عصبی بدن انسان را بزرگترین داروخانه جهان میداند. زمانیکه فرد شروع به عبور از خود میکند و ذهن را درگیر این عبور میسازد، سلامتی و تندرستی به همان سرعتِ یک بیماری مسری در بدن پخش میشود.
او در مورد آموزش این علم جدید به افراد میگوید: “زمانی که احساس میکنم افراد در نقطهای قرار گرفتهاند که درک و برداشت خود از موضوع را برای اطرافیان توضیح بدهند، متوجه میشوم که آنها بازسازی سختافزار عصبی خود را شروع کردهاند و آماده تجربهی تغییر هستند. در این هنگام گامهای تغییر را آموزش میدهم. ما از فکر به عمل و سپس به شدن میاندیشیم.” دکتر دیسپنزا معتقد است که یک عملگراست و اگر علم پاسخی به سوالی بدهد، او به دنبال پیادهسازی آن پاسخ در زندگی خود است. او میگوید: “میدانم که این علم جدید خلاف جهت آب شنا کردن است. برخلاف بسیاری از آیینها و باورهاست.
با اینحال تلاش میکنم تا این علم جدید را با سایر علوم ادغام کنم. آنرا ساده و منطقی با مردم در میان بگذارم. با این علم افراد تغییرات قابل اندازهگیری خواهند داشت.” دکتر دیسپنزا میگوید: “در تمامی سمینارها در دو الی سه روز اول افراد با هیجان در مورد انگیزههای خود برای تغییر سخن میگویند. اما چیزی که ما به آنها آموزش میدهیم این است که یادگیری زمانی اتفاق میافتد که فرد از منطقه آسایش (Comfort Zone) خود خارج شود و بیشتر در مورد خود و دیگران بفهمد. ما آنها را به بیرون از منطقه آسایش هُل میدهیم.” دکتر دیسپنزا ادامه میدهد:” باید باور کنیم که آنسوی ترس شجاعت است، آنسوی درد آزادی است، و این همان انرژی است که در فیزیک ما به دام افتاده است.”
خودسازی با ایمان به قدرت باور
به طور کلی، این سوال مطرح میشود که آیا بدن انسان نیازی به دارونمای بیاثر برای رسیدن به شفا دارد؟ یا این توانایی را دارد که تنها با فکر، التیام خود را رقم بزند. به عنوان مثال زمانی که دکتر به بیمار مبتلا به افسردگی در مورد دارویی جدید و از تاثیر آن میگوید، فرد با این باور و مصرف دارونما میتواند بهتر شود. دارونما در واقع نمادی از “امکانپذیری” است. درصد معینی از افراد از این نحوهی تفکر الهام میگیرند، خوشبینانه تسلیم “امکانپذیری” میشوند و شفا اتفاق میافتد. آنها دست به تغییر حالات عاطفی خود میزنند. عزمی روشن در پیش روی آنهاست. آنرا با هیجانات مثبت ترکیب میکنند و هویت وجودی خود را تغییر میدهند. دکتر دیسپنزا در حین تحقیقات خود بر روی افرادی که خود را شفا دادهاند به این نکته دست یافته است که دیگر نیازی به قرص قندی، تزریق سالین یا مصرف دارونما نیست.
میتوان ایمان و اعتقاد فرد را به جای دارونما بر چیزی خارج از او جلب کرد. تمرکز بر خود، قدرت شفا ایجاد میکند و هویت وجودی فرد را تغییر میدهد. بنابراین به جای تمرکز بر چیزی شناختهشده (که در اینجا دارونماست) روزانه بر یک ناشناخته، بر یک ایمان و باور متمرکز میشوند. آنرا در ذهن مرور میکنند و تا زمانی که احساس آنها تغییر کند اینکار را ادامه میدهند. و معمولا بازهی زمانی سه تا شش هفته را برای این کار در نظر میگیرند. ناگهان افسردگی و اضطراب افراد از بین میرود. آنها از دارونما استفاده نمیکنند، با تغییر حالات درونی خود بهبود مییابند.
هر بار که چیز جدیدی یاد میگیریم، اتصالات جدیدی در مغز ایجاد میکنیم و این همان یادگیری است. اگر افراد درکی از علوم جدید نظیر فیزیک کوانتوم، علوم اعصاب، روانشناسی، ارتباط ذهن و بدن، اپیژنتیک، و تغییر ذهنیت پیدا کنند، درک “امکانپذیری” ممکن میشود. و هدف دکتر دیسپنزا آموزش این درک جدید است. او باور دارد هنگامی که افراد به آن نقطه از آمادگی میرسند تغییر، درونی و ذاتی میشود. و این تغییر تبدیل به یک هویت جدید میشود. بدینترتیب یک حالت درونی، مستقل از شرایط بیرونی به وجود میآید. این زمانی است که فرد مسلط بر محیط و زندگی خود میشود.
قدرت باور، هر آنچه که باید بدانیم.
دکتر جو دیسپنزا در مورد نگارش کتاب “قدرت باور” میگوید: “من مجذوب این ایده شدم که میتوان به کسی یک قرص قندی داد، یک تزریق سالین یا یک عمل جراحی یا درمان مصنوعی انجام داد. و فرد با این باور سلامتیاش را باز مییابد. درصد معینی از مردم باور میکنند که در حال مصرف داروی واقعی هستند. تسلیم این فکر میشوند و این سرآغازی است برای سیستم عصبی خودمختار بدن تا داروخانهای از مواد شیمیایی مورد نیاز را فراهم آورد. تا مادهای که فرد تصور میکند در حال استفاده است را بسازد.”
دکتر دیسپنزا و گروهی از محققان با دیدن این تغییرات در افرادی که در سمینارهای آنها شرکت کرده بودند و جمعآوری شواهد، اقدام به نوشتن کتاب “قدرت باور” کردهاند. آنها یک پدیده را کشف کرده بودند. برای اطمینان اندازهگیری و انجام اسکنهای مغزی، مانیتورهای HRV، آزمایشهای ژنتیکی، آزمایشهای سیستم ایمنی، و آزمایشهای تلومر را در دستور کار قرار دادند.
آنها به تغییر باورهای ذهنی و ارتباط آن با قدرت باور ایمان پیدا کرده بودند. فقط باید مکانیزم آنرا میفهمیدند. دکتر جو و تیم محققان مطمئن بودند که فرد دیگر نیازی به مادهای خارجی ندارد. به تنهایی قادر به تغییر هویت وجودی خود است. آنها با مطالعهی مشاهدات به مکانیزم دارونما پی بردند و آموزش آنرا به افراد شروع کردند.
برای درک تاثیر دارونما بر بدن و بر مکانیزمهای مغز باید در مورد آن بیشتر بدانیم. اینکه چطور تغییراتی معجزهآسا در نتیجهی تصور به استفاده از دارو در مغز و بدن میافتد. آیا مغز انسان به تنهایی و بدون کمک گرفتن از پزشکی مدرن قادر به ایجاد تغییر در بدن است؟ آنچه مسلم است این است که افرادی که دارونما دریافت میکنند به تصور استفاده از دارو، در مغز خود شروع به تولید بدون وقفهی همان مواد شیمیایی عصبی که در دارو وجود دارد میکنند. در واقع دارونما در بدن انسان اثرگذار میشود، بدین دلیل که فرد به باور جدیدی که میتواند سلامت خود را بازیابد رسیده است. پس این باور جدید جایگزینی است برای افکاری که گذشتهی فرد را یادآوری میکند. این جایگزین واقعیت جدید و آیندهای متفاوت را پیشبینی میکند که همان بازگشت سلامتی فرد است.
قدرت باور با تاکید بر اهمیت دادن به نحوهی تفکر توصیه میکند که مراقب افکار خود باشیم. اگر با این ایده موافق هستید، شما در مرحله آزمایش باورهای خود قرار دارید، به شما توصیه میکنیم بر نحوهی تفکر خود متمرکز شوید و نسبت به تاثیرات آن بر بدن خود آگاه شوید. تا زمانی که چرخش افکار گذشته در ذهن شما ادامه دارد، سرنوشت شما همانی میشود که رفتارها، تجربیات، و احساسات گذشتهی شما، رقم زدهاند. بنابراین همانی که هستید باقی میمانید، مجموعهای از خصوصیات و مشخصات اجتماعی، فرهنگی و روانی که در گذشته و در حال هویت شما را شکل میدهند. اما قدرت باور سعی دارد به شما بگوید که شما مجبور نیستید تا آخر عمر این فرد بمانید. مغز شما قادر است زندگی شما را تغییر دهد.
علم اپیژنتیک این توانایی مغز را توضیح میدهد. اپیژنتیک نشان داده است که مغز توانایی تولید ژنهای جدید را داراست. این علم نشان میدهد که چطور مکانیزمهای بدن قادر هستند تا ژنهای انسان را فعال یا غیر فعال کنند. این بدین معناست که انسان قادر به تغییر سرنوشتی است که به او به ارث رسیده است. بدن ما میتواند سلولهای سلامت جدید تولید کند و آنهایی که تخریب شدهاند را بازسازی کند.
دکتر دیسپنزا تاکید دارد: “وقتی به خودت ایمان داشته باشی، به “امکانپذیری” ایمان میآوری و وقتی باور به “امکانپذیری” را متوقف میکنی، ایمان به خودت را از دست میدهی.”
ایمان به قدرت باور به معنای واقعی کلمه نوعی ایمان به مراقبه است. مراقبه مجموعهای است از تکنیکهای مدیتیشن که گامبهگام با آمادهسازی مکانیزمهای عصبی مغز، به بهبود سلامت جسمانی کمک میکند. تکنیکهای مدیتیشن و خودآگاهی به شما توانایی و انگیزهی تغییر در جنبههای مختلف زندگی را میدهد. این تکنیکها را میتوانید با مطالعه کتاب “قدرت باور” دکتر جو دیسپنزا بیاموزید. و بدین وسیله ناممکنها را ممکن کنید.